کد مطلب:276988 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

دو نکته مهم
در اینجا بی مناسبت نیست به این نكته اشاره می كنیم كه در مورد خروج سیدحسنی و رابطه او با «شعیب بن صالح» و برخی از حوادث كه در دوران سیدحسنی بوجود می آید و منجر به جنگ و لشكركشی به عراق می گردد و سرانجام، جریان كار به نفع سیدحسنی و شكست نیروهای متجاوز سفیانی و بیعت سیدحسنی در كوفه با حضرت مهدی علیه السلام خاتمه می یابد، دو نكته جلب نظر می كند كه بسیار حائز اهمیت و توضیح آن برای فهم روایات مربوط به سیدحسنی به ویژه حدیث «مفضل» كاملا ضروری است.

نكته ی اول:

نكته ی اول این است كه: این مطلب به ذهن هر صاحب نظری می آید كه راستی چرا و به چه علت سیدحسنی بعد از قیام و به دست گرفتن قدرت در ایران، به طرف كوفه



[ صفحه 373]



می رود و پی در پی گروهی را كه در حدیث «مفضل» به عنوان ظلمه از آنها یاد شده است به قتل می رساند؟!

آیا مقصود او از این كشت و كشتار، كشورگشائی و نمایش قدرت و تسخیر آب و خاك دیگران و بهم زدن اسم و آوازه و كسب شهرت در جهان است؟!

و اگر مقصود او این نیست - كه واقع مطلب هم همین است - پس چرا در همه ی روایات اسلامی كه از قیام دلاورانه ی مردم مسلمان ایران به رهبری این سید والامقام سخن رفته است در همه جا از قتل و كشتار نیز سخن به میان آمده است؟!!!

به نظر قاصر نویسنده ی این سطور، آنچه در اینجا در پاسخ پرسشهای فوق به طور خلاصه می توان گفت این است كه: واقع مطلب گرچه بسیاری از قضایای مربوط به سیدحسنی بخصوص مسأله ی كشتار ستمگران كه در حدیث «مفضل» آمده است برای ما به درستی روشن و معلوم نیست ولی پس از تأمل كامل در جمیع روایات مربوطه و از مجموع قرائن چنین فهمیده می شود كه:

عمده ترین مسأله ای كه باعث این كشتار می شود- در هر زمانی كه چنین حادثه ای روی دهد-، و سیدحسنی هر كسی كه باشد، و در هر زمانی كه قیام كند، و از هر منطقه ای كه ندای وحدت و ترقی خواهی و استقلال سر دهد، چون طبق حدیث مفضل، فریاد وا اسلامای این سید بزرگوار از ایران بلند می شود همان موضوع قیام و فریاد اسلام خواهی وی، و تجاوز لشكریان سفیانی به عراق و كشت و كشتار شیعه و پیروان اهل بیت علیهم السلام در عراق، و همچنین تجاوز به ایران، و دفاع سرسختانه ی ایرانیان در برابر تهاجم تجاوزكارانه ی نیروهای سفیانی و عقب راندن آنها از سرزمین اسلامی ایران و عراق به رهبری سیدحسنی است.

و از همین جهت است كه امام صادق علیه السلام می فرماید: او پیوسته ستمگران را می كشد تا به كوفه برسد.

بنابراین بر اساس توضیح یاد شده، هدف «سیدحسنی» از تعقیب دشمن و كشتار ظلمه و ورود به كوفه، نه كشورگشائی و قدرت طلبی است و نه هم كسب اسم و آوازه و شهرت است، بلكه هدف واقعی او دفع تجاوز و سركوبی متجاوز، و از بین بردن ریشه ی فساد و عامل اصلی تشنج و ایجاد آرامش و امنیت در منطقه می باشد.



[ صفحه 374]



نكته ی دوم:

نكته ی دوم این است كه: گرچه همانگونه كه خوانندگان گرامی ملاحظه نمودند روایات مربوط به سیدحسنی تا حدی پیچیده و ابهام آمیز است، و با آنهمه اهتمامی كه از طرف دانشمندان برای شناخت نسب واقعی آن بزرگوار به عمل آمده هرگز نتیجه ی روشنی به دست نمی آید ولی با این همه اگر حدیث «مفضل» را به عنوان جامع ترین و كامل ترین و صحیح ترین حدیثی كه درباره ی قیام سیدحسنی وارد شده بپذیریم، و همانگونه كه در آن حدیث آمده است «شعیب بن صالح» را هم مقدمه لشكر و فرمانده سپاه سیدحسنی بدانیم، همه ی روایات یاد شده با همه ی اختلافاتی كه در آنها رخ داده است قابل توجیه است.

زیرا: طبق روایات وارده یعنی تمام روایاتی كه در مورد خروج پرچم های سیاه از طرف مشرق و خراسان و در مورد خروج سیدحسنی و شعیب بن صالح رسیده است، این شعیب بن صالح است كه سپاه سفیانی را شكست می دهد و این شعیب بن صالح است كه به كوفه می رود و این شعیب بن صالح است كه به بیت المقدس می رسد و این شعیب بن صالح است كه پرچمدار حضرت مهدی علیه السلام است، و این شعیب بن صالح است كه مطابق برخی از روایات بین ركن و مقام با حضرت بیعت می نماید، و این شعیب بن صالح است كه ماهها در محضر حضرت بقیةالله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- با دشمنان می جنگد، و این شعیب بن صالح است كه مطابق برخی از روایات با حضرت مهدی علیه السلام همنام است.

پس با پذیرش مقام فرماندهی «شعیب بن صالح» و نمایندگی او از طرف سیدحسنی -اگر حسنی در روایت صحیح باشد- همه ی اختلافاتی كه در روایات مربوط به حسنی وجود دارد از میان برداشته می شود، و جای هیچ گونه شك و تردید برای احدی باقی نمی ماند كه به هر صورت آن سیدی كه از طرف مشرق و یا خراسان و یا از ناحیه ی قزوین و طالقان و دیلم در قلب ایران قیام می كند و در كوفه با حضرت بقیةالله - عجل الله تعالی فرجه الشریف- بیعت می نماید، و یا از كوفه بیعت خود را برای آن حضرت می فرستد هر كس كه باشد خواه به عنوان حسنی، خواه به عنوان حسینی و خواه به عنوان خراسانی، قیام او یكی از علامات بسیار نزدیك به ظهور حضرت ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- می باشد.



[ صفحه 375]



زیرا: اگر در واقع آن سید انقلابی «حسنی» باشد كه در اخبار اهل بیت علیهم السلام ولو بصورت تردید- به خروج مردی از اولاد امام حسن علیه السلام قبل از ظهور اشاره شده، و مطابق حدیث «مفضل» كه ما آن را از چندین منبع موثق حدیث نقل نمودیم «شعیب بن صالح» به عنوان امیر لشكر یا فرمانده سپاه وی معرفی گردیده است.

و اگر در واقع آن سید انقلابی «حسینی» باشد كه باز هم در بعضی از اخبار به خروج مردی از اولاد امام حسین علیه السلام تصریح گردیده كه بصورت ظاهر و آنچه از روایات استفاده می شود مقصود از او همان جناب هاشمی خراسانی مشهور است و روایاتی كه درباره ی خروج او از ائمه ی معصومین علیهم السلام و برخی از صحابه و تابعین رسیده است افزون از شماره، و باز هم از «شعیب بن صالح» به عنوان مقدمه ی لشكر و امیر سپاه سخن رفته است.

و تعجب آور اینكه: همانگونه كه در اول بحث، درباره ی حسنی و خراسانی به تفصیل سخن گفتیم، اگر ما بخواهیم سیدحسنی و خراسانی را دو نفر سید مستقل بدانیم كه پیش از ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام در ایران قیام می كنند و زمام امور كشور را به دست می گیرند، باز هم طبق روایات وارده «شعیب بن صالح» امیر لشكر و فرمانده سپاه هر دو نفر محسوب می شود، مگر اینكه قائل شویم كه حسنی و خراسانی، یا حسینی و خراسانی، و یا سیدهاشمی، همه ی اینها عنوانی است برای سیدحسنی كه البته بسیار بعید است.

زیرا: آنچه از مجموع روایات وارده استفاده می شود این است كه نخست انقلابی در ایران رخ می دهد و سپس در اوائل ظهور سیدحسنی -یا حسینی- به اختلاف روایات، پرچم هدایت را به اهتزاز درمی آورد و با اهل فتنه می جنگد و به عراق می رود و سپاه تجاوزگر سفیانی را از پای درمی آورد.

به طور خلاصه، همانگونه كه توضیح دادیم با پذیرش مقام فرماندهی «شعیب بن صالح» همه ی اختلافاتی كه در روایات مربوط به «حسنی» به چشم می خورد، به آسانی حل می شود، و گره مشكل موجودی كه راجع به شناخت «سیدحسنی» برای بسیاری از محققان و مؤلفان و پژوهشگران بصورت یك معمای لاینحل و پیچیده درآمده است، گشوده می گردد.

و هر چند كه حسنی بودن یا حسینی بودن آن سید انقلابی باز هم در پشت پرده ی



[ صفحه 376]



ابهام باقی می ماند ولی به هر حال: این مطلب به خوبی روشن می شود كه بالاخره، «سیدحسنی» و یا جناب سیدخراسانی، غیر از هاشمی خراسانی صاحب اصلی انقلاب است كه از او حسنی و این حسینی است. و او در اوائل ظهور با سفیانی درگیر می شود و این پیش از ظهور دست به انقلاب می زند و در میان همه ی ناباوریها رژیم چند هزار ساله ی پادشاهی را سرنگون می سازد.

و باز این نكته نیز روشن می شود كه ظاهرا، اكثر دانشمندان بر اثر اختلافات و تعارضات و تشابه روایات به یكدیگر، روایات مربوط به این دو شخصیت را به هم خلط نموده و همه را بر قیام یك سید انقلابی قبل از ظهور حمل نموده اند، در صورتی كه بسیاری از روایات نشانگر این واقعیت است كه آنچه موجب بروز برخی از حوادث، بخصوص مسأله ی جنگ و درگیری بین دو كشور همسایه عراق و ایران می گردد، تنها یك عامل دارد و آنهم قیام دلاورانه ی ملت قهرمان ایران به رهبری سیدی از دودمان اهل بیت علیهم السلام و تجاوز عراق به حریم یك كشور انقلابی در حال انقلاب است.

اینك برای دست یابی به نتیجه ی قطعی، بحث را با مطالب دیگری در همین رابطه دنبال می كنیم.